دکتر محمد بقایی(ماکان) درمورد این نظر محمد عابد الجابری فیلسوف مراکشی که معتقد است فلسفه اسلامی ادامه فلسفه یونانی است و ذات مستقلی برای آن قائل نیست به خبرنگارمهر گفت: درتاریخ تفکرایرانی اندیشههای نو پدید آمده که خاص اندیشمندان ایرانی است. برای مثال مانند دیدگاههایی که زرتشت تحت عنوان "فره وهر"بیان داشته که بعد افلاطون ایدهایی تحت عنوان"مُثل"را عرضه میکند با اندکی تأمل میتوان مشابهت بسیار، میان ایندو تفکر یافت.
مترجم کتاب"آشنایی با فلسفه غرب" افزود: همین اندیشهها بعدها در فلسفه اسلامی به "نفس" تعبیر میشود که امروزه در فلسفه غرب از آن به عنوان SELF(خود) یاد میشود. شواهد دیگری که مبین برآمدن اندیشههای اختصاصی در حوزه تفکر ایرانی و اسلامی مانند دیدگاههای مولانا در خصوص تعالیِ"من آدمی" و همچنین فلسفه اشراق سهروردی و حرکت جوهری صدرای شیرازی است.
مترجم کتاب"سیر حکمت در اروپا" تصریح کرد: بنابراین بسیاری از اندیشههایی که بعدها در فلسفه غرب نضج گرفت میتوان ریشه آنها را در اندیشههای برآمده از ایران یافت و دانست که بسیاری از متفکران مانند نیچه تحت تأثیر این فرهنگ بودهاند. چندانکه میتوان افلاطون و شوپنهاور را با زرتشت ، مانی را با کاپیلا حکیم هندی و فیلسوفان آلمانی لایب نیتس و شوپنهاور، و عبدالکریم جیلی را با شلایر ماخر مقایسه کرد.
مترجم"مجموعه ده جلدی تاریخ فلسفه غرب" اذعان کرد: گاهی هم اندیشههای مشابهی وجود دارد که اول بار به وسیله اندیشمندان ایرانی مطرح شده است که به عنوان نمونه آنچه که اکنون در فلسفه غرب تحت عنوان "بهبود گرایی" خوانده میشود به وسیله مولانا و پیشتر از او در آئین ایران باستان، مطرح شد.ولی در عین حال نباید از نظر دور داشت که درآمیختگی اندیشهها امری است طبیعی و درواقع حکم ظروف مرتبطه را دارند. چنانچه این تأثیر را در دیدگاههای پورسینا و فارابی میبینیم.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه ادامه داد: اما از سوی دیگر نباید نادیده گرفت که برای مثال دیدگاههای دکارت چندان به غزالی نزدیک است که اگر این فیلسوف فرانسوی، عربی میدانست میبایست گفت تحت تأثیر اندیشههای غزالی قرار داشتهاست.
بقایی درمورد تفاوتهای هستی شناختی میان فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی هم گفت: فلسفه یونانی بر سه محور، خدا، انسان و طبیعت جریان داشته است که هرزگاهی تا زمان دکارت یکی از این موضوعات برای فلسفه غرب بحث اصلی بوده است. ولی در فلسفه اسلامی که بهتر است آنرا حکمت یا کلام بنامیم حرف اصلی بر سر ارتباط انسان با عالم معنا است که اصطلاحا آنراحکمت مینامند که به تعبیری میتوان به آن مابعدالطبیعه یا متافیزیک عنوان داد.
نظر شما